عزیزم این روزای آخر سال معمولا آدم سرگرم کاراشه ولی امروز گفتم از کار واجب تر بردن شما وروجک به پارکه از اونجاییکه تو قبلا عاشق بیرون رفتن بودی یه چند وقتیه میگم بریم دد همش میگی نه و فرار میکنی تا حاضرت نکنم امروز که از خواب بلند شدی بهت گفتم مامانی میای بریم دد اولش گفتی نه منم بیخیال شدم و رفتم سراغ کارام تو اومدی گفتی مامان پشو دد منم سریع حاضرت کردم وقتی رفتیم بیرون گفتم متین عجب هوای خوبی تو هم هی میگفتی عجب هوایی قربونت برم انقدر شیرین حرف میزنی رفتیم پارک و انقدر بازی کردی و میخندیدی که من واقعا با دیدن چهرت خستگیم درومد خییییییییییییلی دوست دارم ملوسکم قبلا...